تهران - تحریریه - مهدی آیت ثانی با نقد فیلم سینمایی به وقت شام ساخته ابراهیم حاتمی کیا، این فیلم را با منطق محتوایی و شکلی و نه هیاهوهای تبلیغاتی مانند کشاندن سردار قاسم سلیمانی تحلیل کرد.
پرده اول
به زعم عمده سینماگران و مخاطبان عام، فیلم «به وقت شام» از حیث ساختار، خوشساخت و تاثیرگذار است. فیلمبرداری و بازیهای خوب و خصوصا جلوههای ویژهی چشمگیرش قابل توجه است. یونیک بودن موضوع و قصه، مهمیست که سینمای ایران 6 سال برای یک فیلم «ضد داعش» منتظرش بود. برخی معتقدند کارگردان تلاش موفقی در دکوپاژ هالیوودی و میزانسنهای کمنقص داشته که به این ترتیب شاید بتوان با عنوان شاهکار یا اثر درخشان از فیلم یاد کرد. حُسنهای متعدد تکنیکی این فیلم در ارائه کردن تصویری هرچند حداقلی از داعش بسیار موفق است. میتوان لجنپراکنی انگشتشماری از غرضورزان که خود را در صف مخالفان بودجه سپاه یا منتقدان به رفتار آقای حاتمیکیا در مراسم اختتامیه جا میزنند اما خود بودجههایشان را از قطرِ حامی داعش و برخی سفارتخانههای دشمن این کشور میگیرند، به هیچ گرفت.
پرده دوم
منتقدانی از خانواده سینما، مدافعان حرم و دیدهبانان فرهنگ انقلاب، نقدهایی تجلیلی یا اعتراضی نوشتهاند. نقدهای تجلیلی عمدتا از سوی اشخاص مرتبط با سازمان اوج و قشر مرتبطش نوشته شده؛ و نقدهای اعتراضی از سوی سایرین به رفتار عمو ابراهیم است. حاتمیکیا در نخستین نشست خبری و ایضا در مراسم اختتامیه جشنواره فجر با بغض و اشک اعلام و تاکید میکند که این فیلم درباره مدافعان حرم است؛ و بعدتر موکدا افتخار میکند که رشادتهای مدافعان حرم را به تصویر کشیده است.
اما موضوعات مهمتری نیز وجود دارد که در این دو موضعگیری نادیده گرفته میشود. راقم این سطور با استدلالها و توضیحات ذیل، بخشهای مهمی از ادعاهای ابراهیمِ به وقت شام را نادرست، میداند.
الف) «مدافع حرم» یک عبارت کاملا ایرانی است و هیچگاه با قلم دیگران ساخته نشده. مدافعان حرم مشتمل بر لشکرها و گردانهایی از: شیعیان افغانستان{فاطمیون}، شیعیان پاکستان{زینبیون}، اهل سنت ایران{نبویون}، شیعیان لبنان{حزب الله}، شیعیان عراق{حرکه النجباء و...}، مستشاران ایرانی{بسیجیان فاتحین، و پاسداران} و شیعیان سوریه هستند که 6 سال با شمار شاید 20 هزار "نفر رزمنده" در سوریه مقابل تروریستها ایستاده و چند هزار شهید دادهاند.
واضح است که بسیجی مدافع حرم یعنی: یک سبک زندگی، بینش سیاسی و عقاید خاص؛ اما گستره، گوناگونی و تعداد کثیر این افراد و شهدا تعمدا در این فیلم جایی ندارند؛ کما (فیلمهایِ) ماضی، دیالوگهای گلایهمندانه و معترضانه بین دو نسل جنگ و فرزندان ایشان - بیربط با موضوع فیلم - از زبان خلبان جوان شنیده میشود.
خب؛ از این رزمندگان، نوع زندگی، عقاید، علایق، عواطف، کششها و کنشهای رزم، و خانوادههای شهدایشان در هیچ جایی از فیلم «به وقت شام» اثری دیده نمیشود. حاتمیکیا تعمدا از این لشکرها، گردانها و بیش از نیم دهه جهاد و شهادت فقط چند «اسیر» در فیلم نشان میدهد. سرکرده چچنی مسلحین داخل هواپیما به دوربین میگوید: «این اسرا هیچکدام سوری نیستند و از کشورهای افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان و ایران هستند!». بهراستی چرا حاتمیکیا میکوشد فیلم ضد داعشی خوشساخت خود را تعمدا «فیلمِ مدافعان حرم» بنامند؟
ب) گذشته از سبک زندگی مدافعان حرم، فیلم هیچ پاسخی به پرسشهای افکار عمومی مبنی بر چرایی و چگونگی حضور ایران در سوریه نمیدهد. سرمایهگذار و کارگردان «به وقت شام» تعمدا فیلم را در سکوت خبری تهیه کردهاند. منطقی نیست دو خلبان - که اتفاقا خلبانان پروازهای سوریه عناصر کلیدی کارزار هستند - را «مدافعان حرم» بنامند.
چرا فیلمنامه به نام مدافعان حرم اما با انحراف افکار عمومی، فرصت تاریخی ارائه تصویر واقعی از حقیقت ظاهری و باطنی میدان نبرد سوریه را از دست داده است؟
پرده سوم
چرا درباره آقا ابراهیم نوشتم «تعمدا»؟ بهرغمِ کنشها و واکنشهای عموابراهیم - از مصاحبه گرفته تا حضور در جمع خانواده معظم شهدا - چند سالی است بنده و دیگران، ایشان را به دور از آنچه ادعایش را میکند دریافتیم و میشناسیم. حتی تلاشِ موفقِ سازندگان فیلم در مصادره به مطلوبِ گریستن حاج قاسم یا تقدیر و بوسهاش بر پیشانی آقا ابراهیم با هدف جا انداختن اینکه این فیلم، فیلم مدافعان حرم است، بر ما کارگر نیفتاد. اما حس کردیم گویا قرار است فیلم مصون از هرگونه نقد محتوا و ساختار باشد. برای نقد رویه جاری آقا ابراهیم کمی به عقب برمیگردم.
روزی جزئیات خبر اکران خصوصی فیلمهای «چ» و «بادیگارد» برای سعید حجاریان و عربسرخی و عباس عبدی و سایر اعوان که با بودجه سپاه در سازمان اوج ساخته شده بود را میخواندم. البته هیچ قضاوتی درباره حریم خصوصی این اشخاص ندارم و کاری هم ندارم به اینکه با انواع جرائم امنیتی طبق مستندات و اظهارات صریح خود محکوم شده و تحمل کیفر کردهاند، اما البته(تر) این مهم است که عمو ابراهیمی که این روزها توسط مرتبطان سازمان اوج بهعنوان «یگانه علمدار انقلاب و ولایت در سینما» مطرح میشود، با دیگران مِی میخورد و با ما تلو تلو. آنان هر تفکر و منشی دارند، لامحاله و صادقانه، حتی بعضا تصریح دارند که التزام چندانی به ولایت فقیه و انقلاب اسلامی بهتفسیر این ولی فقیه ندارند.
بنابراین به دور از این هیاهوها، از خود پرسیدم عموابراهیمی که با خاتمی عکس جدید دارد و با این نحله مراوده، آیا علیرغم بردن بهرهها از نام و نامههای مرتضی آوینی، آنطور که آوینی «بسیجی» را ذوب در ولایت فقیه و انقلاب اسلامی میدید و میخواند، قرائتی از حقیقتِ بسیج ارائه خواهد کرد؟
بازگشتم و «آژانس» به بعد حاتمیکیا را مرور کردم؛ کاراکترهای بسیجی فیلمهای آقاابراهیم، نوعا اشخاصی اخمآلود، عصبی، ساختار گریز، منزوی، خودخور، پُر تنش، همیشه ناراحت یا خنثی هستند، که اگر خنثی هستند یا در روستایشان بدون تراکتور کشاورزی میکنند یا در شهر مسافرکشی. این کاراکترها با پایان جنگ در سال 67 عملا فاقد تکلیف سیاسی و استراتژیک شده، و خیلی ساده و شیک، «عوام» میشوند. گفتمانشان نوعا جرم و نامشروع، و برای احقاق حق یا کسب منفعت است؛ غالبا برای رسیدن به مقصود خود، یا آنچه اجتهاداً حق خود یا «عباس»ها تشخیص میدهند، هر کار غیرقانونی، جرم، ظلم و حقالناس را مرتکب میشوند؛ البته این ارتکاب جرمها، گویا شرعا و مراماً(!) مجاز است. علیرغم این حواشی برای امنیت فداکاری میکنند و همه باید به سوابقشان احترام بگذارند؛ و میگذارند! یکی از ابزارهای وجوب این احترام نیز عواطف و احساسات ایشان، خصوصا نسبت به خانواده صبور وعمیقا محترمشان است؛ که اتفاقا در آژانس برای تایید رفتار تروریستی و نامشروع حاج کاظم «پلاک»ِ مجاهدان فی سبیل الله را بعنوان «خلاصهترین پیام» میفرستد.
جالب اینجاست که بسیجیِ اتمسفر ذهنیِ قشر خاکستریِ نسبت به انقلاب اسلامی نیز تا حدود قابل تاملی همین بسیجیِ فیلمهای عموابراهیم است. صد البته با فاکتورهای جذابیت در سینما، ضد ارزش براحتی میتواند تبدیل به ارزش شود، و طوری جا بیفتد که گویا اصلا بسیجی یعنی همین!
راستش را بخواهید همین فاکتور کافی است که بگوییم فقدان عقلانیت در آژانس، روبان قرمز، موج مرده و ارتفاع پست و... بسیار پر رنگ دیده میشود، لکن بطرز عجیبی این فیلمها تبدیل به نوستالژی چند نسل از مردم ایران شدهاند.
آقا! مهم است که مقام معظم رهبری امر فرمودند جمله «این فکس از بیت آمده» از سکانس پایانی آژانس حذف شود؛ حالا روشن میشود که طبعا رهبری هم علیرغم دلسوزی و توجه به بازماندگان جنگ{عباسها}، خود را مدافع بیتکلیفی، خودسری، جرم، اقدام علیه امنیت ملی، حقالناس و ساختارشکنی ندانستند.
کاراکترهای فیلمهای عموابراهیم مظلومانه شهید هم میشوند اما بطرز عجیبی هیچگاه هیچ خطری برای شبکههای نفوذ، ترورهای بیولوژیک نسلهای ایرانیان، جاسوسها و جبهه معاند انقلاب اسلامی ندارد؛ اتفاقا یکی فارغ از ایدئولوژی، عاشق دختری منافق هم میشود؛ بسیجیهای عمو ابراهیم نوعا خودسر و خطرناکند و عجیبا فاصله بسیاری با بسیجیهای اصیل دارند. این افرادِ مجرم - اما به مدد دِرام و دکوپاژ «عزیز» - عملا نسبتی با بعد اخلاقی امام(ره) و آیات سید علی قاضی و بهجت و ملکی تبریزی که گفتهاند: نور حاصل از یک چله عبادت مقبول با یک "پرخاش کوچک" از بین خواهد رفت، ندارند؛ چه رسد به اسلحهکشی و خشونت و ارعاب و گروگانگیری و الخ.
از بسیجیهای عمو ابراهیم هیچگاه طهرانیمقدم و عماد مغنیه و شهریاری در نمیآید! طهرانیمقدمی که سازمان پُرعظمت ناسا را با علم و تخصص خود دُور زده و ایران را با موشکهای ماهوارهبر و قارهپیما و نقطهزنِ دفاعی بر خلاف میل منافقین اپوزیسیوننما، قدرتمند و تسخیرناپذیر ساخته؛ یا عماد مغنیه که اگر خیانت نمیشد، موساد نمیتوانست این پیچیدهترین فرمانده نظامی و هوشمندترین استراتژیست امنیتی جهان را ترور کند.
اینها قابل تأمل است، آقایان!
بسیجیهای فیلمهای حاتمیکیا مورد پسند همان میهمانان اکرانهای خصوصی و صمیمی آقا ابراهیم هستند و هرکه غیر از این باشد در گفتمان ابراهیم با کلیدواژه «موتوری» یعنی افراطی و خطرناک معرفی میگردد؛ حال آنکه موتوریهای دهه 60 همین تندروهای اصلاحاتی و براندازان امروزند. موتوریهای سال 78 و 88 با پیشکش جان خود نظام را در برابر کودتا بیمه کردند. باید از آقا ابراهیم پرسید چرا در بادیگارد همچنان اصرار دارد کاراکترهای ضدارزش اما نوستالژیک خود را «خیبری» بنامد و هر بسیجی که مانند کاراکترهای فیلمهای او خنثی و بیخطر برای دشمن نیست را «موتوری»؟! او از این کلیدواژهسازی و نسبت دادنِ افراط به بسیجیِ حافظ امنیت ملی و ناموس مردم و جنگنده با منافقین در خیابانهای تهران چه هدفی دارد؟ ایضا «میهمانهای اکران خصوصی» ابراهیم چه حظ و بهرهای از کلیدواژههای «خیبری» و «موتوری» دارند؟ چرا سعید در ذهن آقای حاتمی کیا یا حتما سعید عسکر است یا سعید حجاریان؟!
چرا این بهقول خودش «سرباز نظام»، برای نظامی که گرفتار کودتا و براندازی شد و «تا لبه پرتگاه رفت» هیچ فیلمی نساخت؟ در این 18 سال و 2 کودتا سرباز نظام نبود، اما برای فریاد کشیدن روی سن اختتامیه جشنواره ناگهان سرباز و وابسته نظام میشود؟! آیا باید اگر با چشمان پر اشک فرمود من سرباز و وابسته نظامم و عدهای نیز تکرار کردند، من و منها باور کنیم ایشان سرباز نظامی است که با ستون ولایت فقیه پابرجا مانده و این ولایت تنها در وجدان بیدار سلسله بسیجیانِ به قول عمو ابراهیم «موتوری» متبلور میشود؟ اصلا ولایت فقیه چیست؟ لابد همان که افراطیهای دهه 60 میگویند نباید باشد...
طبعاً باورپذیر نیست چنین نویسندهای بخواهد یا بتواند بسیجی مدافع حرم را آنطور که هست تعریف کرده و نشان دهد؛ و نمیدهد! و اتفاقا همین انتظار میرفت و مانند بنده یقین داشتیم که با فیلمی خوشساخت تعمدا ادعای به تصویر کشیدن رشادتهای مدافعان حرم خواهد شد!
پرده چهارم
مرتبطان سازمان اوج با به اوج رساندن تبلیغات فیلم در برنامههایی زنده، روزنامهها و رسانههای مرتبط و ذهنیتسازی برای برخی مسئولین، دو کار میکنند:
الف) ایجاد فضای دوقطبی: به این معنا که هر کس به فیلم نقدی و به رفتار ناپسند حاتمیکیا اعتراضی بکند، یا مرتبط با حامیان داعش است، یا دشمن سینمای انقلاب اسلامی است، یا چشم دیدن حاتمیکیایِ سربازِ وابستهی نظام و فیلم ارزشیاش را ندارد، یا مخالف مدافعان حرم است، یا بیبصیرت است و نمیفهمد که از این «تنها علمدار سینمای انقلاب» به هر قیمتی باید حمایت کرد و ...الخ!
پمپاژ نفرت و کینه در قشر انقلابی نسبت به جامعه سینمایی و نهادینه ساختن بیش از پیشِ حسّ مظلومیت و تنهایی در این گروه مردمان، تنها یک نتیجه دارد: ایجاد شکاف بیشتر و بیشتر بین حزبالله و سینما و مردم! دود این فاصله به چشم انقلابیون و حزباللهیهای نجیب میرود، زیرا به غلط چنین میپندارند که همه با آنها دشمناند و چشم دیدنِشان را ندارند؛ همه ضد انقلابند و بیبصیرت، و آنها مظلومند و تنها. حال آنکه اصلا اینطور نیست! بنده بهعنوان یک «برچسبِ افراط خورده» با صدای بلند عرض میکنم هیچکس در سینمای ایران با امت حزب الله که هشت سال جنگیده و الآن هم نامشان مدافعان حرم است و با افتخار این 6 سال را نیز به آن 8 سال افزودهاند، دشمن نیست! حتی اگر افرادی مغرض، در این خانواده محترم و گستره سینمای ایران تلاش کنند خود را «همه» بنمایانند، تلاششان ابتر و بیحاصل است.
علت ساخته نشدن فیلمهای انقلابی صحیح و عقلانی که - اتفاقا اگر ساخته شود بیش از همه، همین قشر موسوم به اپوزیسیون شیفتهاش خواهند شد - دشمنی سینما با ارزشها نیست! علت، میداندار شدن افراد غرضورز و غیرمتخصص است که سکاندار فرهنگ انقلاب شدهاند و با تیمکشی، تخصصگریزی و پمپاژ نفرت و تفرقه و دوقطبیسازی، برای منافع کوتاه مدت خود، هزینه هنگفت شکاف و فاصله بین مردم را از کیسه نظام میپردازند. این را میگذارم تا بعد...
ب) در این دو قطبی، جوانان حزباللهِ مظلوم و رنجکشیده که همیشه بهای امنیت کشور و استمرار انقلاب را با جان و مال و آبرو و خانواده خود پرداخت کردهاند، با این القاء غلط که همه دشمنشان هستند، بزرگتر میشوند اما روزی پس از دیدن و تمییز فیلمهای خوب و موفق میفهمند که فلان فیلمها چندان هم که پروپاگاندا شده بود، قوی و ارزنده نبوده؛ آنجاست که عواطف و «اعتماد»ِ این پشتوانههای مردم و نظام دچار خدشه میشود و "ریزشها" اتفاق میافتد! به جرأت میتوان گفت که اپوزیسیونسازی، حرفهایترین کار برخی انقلابیمآبها و حزباللهی نماهاست! از عامه گلهمندان نظام خواهش میشود به کنشهای این زمره واکنش نشان ندهند تا این نیز بگذرد. والله سوریه با گسست مردمش از یکدیگر ضربهپذیر و سپس متلاشی شد! همه ما مردم با هم «نظام» تشکیل دادهایم نه قبیله! نه به حرف اینها وقعی بنهید و نه به حرف منافقینی که اپوزیسیون نمایند.
پرده پنجم
شاید در نگاهی شتابزده، این پرده بیربط با نقد فیلم به وقت شام به نظر بیاید؛ لکن بنده این پرده را خوانشی دیگرگونه از محتوای بندهای قبل میدانم.
خطاب به سرداران سرلشکر حاج قاسم سلیمانی و آقاعزیز جعفری – که خدا هر دو را برای انقلاب حفظ کند:
بزرگواران! از آنجایی که حضرتتان را اشارت کافیست، بسیار خلاصه و فشرده عرض میکنم: سید مرتضی آوینی در طول 8 سال دفاع مقدس، 90 فیلم 45 دقیقهای در گروه تلویزیونی جهاد سازندگی با عنوان «روایت فتح» ساخت. مضافا در دهه نخست انقلاب، کل امکانات فیلمسازی، دوربینهای نگاتیو 16 میلیمتری بود که مستلزم پروسه سنگین و زمانبرِ چاپ و تبدیل به پازیتیو و تدوین خطی با میز مکانیکیِ مووییللا در دو لاین مجزای صدا و تصویر بود! امروز با دیجیتال شدن سیستم ضبط و محور شدن یک قطعه الکترونیکی بنام رَم، و ایضا رایانهای و غیرخطی شدن تدوین، سرعت ساخت فیلم به بیش از 30 برابر افزایش یافته! یعنی در حداقل ممکن باید 2000 مستند کوتاه و بلند از این حادثه حیرتانگیز آخرالزمان با همان بودجهها و رعایت اصول حفاظتی ساخته میشد.
نیک میدانید همسران و فرزندان شما و میلیونها زن و کودکی که امروز نسلهای دوم و سوم انقلاب هستند و ستونهای این نظام به شمار میآیند، هیچگاه خط مقدم جبهه را به چشم ندیدند، اما «حافظه تاریخی مردم ایران» از دفاع مقدس و باطن شگرفش جز از قاب برنامه روایت فتح چیزی به یاد دارد؟ آیا جز این است که این تصویر شگرف، انقلاب و نظام و کشور را تا 3 دهه پس از جنگ بیمه کرد؟ آیا جز این است که در صورت عدم انتقال این معارف، کمر انقلاب و نظام را میشکست و مردم بدون حافظه تاریخی از سوابق و معارف یارای ایستادن پای کشور و نظام نبودند؟ آیا انسان بدون ذهن و حافظه میتواند ایمان خود را نبازد و پای شدائد بایستد؟ آیا خود شما اگر تهراننشین بودید و در آن میدان 8 ساله حضور نمیداشتید و آن اولیای خدا را به چشم ندیده بودید و در آغوش نکشیده بودید الان دقیقا همین باورها و غیرت را نسبت به نظام و انقلاب داشتید؟ آیا نسلی که روایت فتح ندیدهاند باورهایی همسان با نسلِ روایت فتح دیده دارند؟ آیا ماهیت دفاع مقدس جز در فیلمهای مستند شهید آوینی در جای دیگری ارائه شد؟ آیا حضرت امام(ره) و حضرت آقا هر هفته این برنامهی معارفی و نورانی را دنبال نمیکردند؟ آیا جز این بود که مقام معظم رهبری بیحکمت این بزرگمرد را «سید شهیدان اهل قلم» ننامیدند؟ باید پرسید در این 6-7 سال مقاومت در سوریه چند فیلم بیست دقیقهای مستند حتی فارغ از معارف مقاومت و صرفا گزارشی ساخته شد!؟ چه کسانی 6 سال تمام با انحصار گرایی و به بهانه محرمانه بودنِ اخبار منطقه، نگذاشتند تصویر و معارف «مقاومت» به مردم مخابره شود؟ اگر این تصویر مخابره میشد، چه میشد؟ آیا اگر تصویر حقیقی و معارف مقاومت در این 6-7 سال به مردم ایران و جهان ارائه میشد، وضعیت افکار عمومی اینطور بود که خناسان و ابنالوقتها سوار بر فضای رسانه بشوند و سهم مطلق رسانه را در مدیریت ذهن انسانها از آن خود سازند؟
آیا رزمندگان فاطمیون و زینبیون و نبویون و فاتحین و نجباء و حزب الله و حیدریون اینقدر بیمعارفاند که حتی لایق یک دیالوگ و یک پلان خشک و خالی در سینما هم نیستند؟ آیا صدرزاده - که شما عاشقش بودید - یا حاج حسین همدانی و بیشمار شهدای آرمیده در آغوش سیدالشهدا(ع) اینقدر بیمقدارند که باطن و معارف مقاومتشان باید بایکوت شود؟ تا چند سال دیگر باید فرصت سوزیهای مطلوب و ایدهآل اسرائیل و امریکا ادامه یابد؟ تا چند سال دیگر حضرات باید وعده آینده نزدیک روشن و پیدایش نسلِ نُوِ فیلمسازان و تولید آثار فاخر بدهند؟ 6 سال بس نیست؟ وقتی میگوییم «بسیجی» و «مدافع حرم» یعنی: یک "سبک زندگی" و یک تفکر خاص که همه حیاتش در عشق به ولایت فقیه و انقلابِ دمادمِ اسلامی خلاصه میشود، حتی اگر منافقین کوردل داخلی توانسته باشند او را با دیگران جمع ببندند، افراطی و دلواپس نامیده و نگذارند شناخته شود!
پرده آخر
با شرح بسیار مختصری که از کاراکترهای فیلمنامههای آقای حاتمیکیا و علت عدم پرداختن ایشان به اصل مقاومت در سوریه رفت، تلاش شد ضمن صحه گذاشتن بر حُسنهای فیلم، نکات فوق خاطرنشان شود. ایشان عمدا یا سهوا پس از بارها رد کردن دعوت رضا رشیدپور برای حضور در برنامه زنده، هجویات یک منتقدنما را علتالعللِ واکنش تند خود بر روی سن اختتامیه جشنواره قرار دادند و فرمودند: من وابستهام و من سرباز نظامم. به تلویزیون نیز حمله کردند و شکایتشان را به خدا بردند. برخی دلسوزان معتقدند با این عمد یا سهو در سخن گفتن خلاف واقعیت، اعتماد و صداقت امت حزب الله لطمه خواهد دید.
::
پن1: این نگرانی وجود دارد که تعداد بسیاری فیلمسازان حرفهای و خوب، اجازه نیابند درباره مقاومت و ارزشهای مردم فیلم بسازند و صرفا با اسامی دهنپرکن و چند سیمرغ بلورین کار تمام شود.
پن2: این دو سطر از بیانات رهبر معظم انقلاب را در دیدار با عوامل سازمان اوج را بازخوانی کنیم: «نباید رفت دنبال یک کارگردان که کارش خنثی سازی و یا حتی سیاه سازی است و گفت بیا برای ما فیلم بساز و پول خوبی هم به او بدهیم او اگر فیلم هم بسازد و خوب هم در بیاید و تاثیر هم بگذارد، ما کاری پیش نبردیم در واقع»
پن3: بازبینی فیلم سخنرانی مشهور شهید آوینی در هجوم نابرابر دهها منتقد و منتقدنمای سینما و قیاس طرز و لحن آن با طرز و لحن سخنان آقای حاتمیکیا در اختتامیه جشنواره فجر، برای نکتهسنجان خالی از لطف نیست.
نظر شما